کولاکـــــــــ.ــــــ ...... عکسها و گاه نوشته های یک سرمازده!



یک شاخه گل مریم روی میز تحریرمه؛

هر دفعه از کنارش رد میشم بوی خوشش مستم میکنه!


پ.ن:

اگه شمام مثل من دیوونه ی بوی خوش هستین و شامه تون قویه، از گلهای طبیعی معطر غافل نشین! بشدت سرحالتون میکنه 

یه تنفس عمیق بین کار، بازده بهتر !:)


اولین روز سال ۱۳۹۸!

گذشت سالها شدیدا رفته روی دور تند! خدایی امسال فقط ۶ ماه بود! نبود!؟؟:)))

صدای بارون میاد. چقدر ارامبخشه. امسال که دیار ما رنگ برف به خودش ندید! دلم زمستون سفید و سرررررد میخواست! حیف!

الان دلم میخواد بزنم بیرون؛ زیر بارون! ولی خب نمیتونم !


سال تحویل امسال یکمی فرق داشت با سالهای قبل. 

آن سفر کرده که صد غافله دل همره اوست، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


.


میخوام سال جدید رو تبریک بگم به معدود دوستان عزیزی که هنوزم سر میزنن به این کلبه خرابه! خوشحال میشم اگه میخونیدم یه حاضری هم بزنین تا دلم وا بشه! حضورتون ارزشمنده برام.

دعا میکنم ان شالله امسال بهترین و نیکوترین و شادترین سال زندگی تون باشه. الهی هر کی بیماره یا بیمار داره، خداوند لباس عافیت به تنش بپوشاند. هر کی تنهاست، مونس و همدم و همزبان هم کفو خدا بهش بده. خوشبخت بشه. هر کی پول لازمه، خدا پول با برکت نصیبش کنه. هر کی خونه نداره، خونه دار بشه. هر کی آرامش نداره، دلش شاد بشه الهی هر کی هر مشکلی داره، خدا با نظر لطف و رحمتش حل کنه.


پ.ن؛

در هیاهوی شب عید تو را گم کردیم

غافل از آنکه شما اصل بهاری آقا


بهار واقعی در سراسر جهان وقتی میشه که شما بیای آقا. اونوقته که تمااام مشکلات و بدبختی های دنیا تموم میشه.

کاش که بزودی درکش کنیم. 

امین


شب و هوای ابریِ خنک و دلپذیر.

 پشت بوم بلند و چراغ های قشنگ شهر

 صدای آتیش بازی و درخش های جرقه های نور اطراف برج سلمان؛ و اون دورهایی که نمیدونم کجاست.

صدای اشعاری آشنا از جشن های اطراف

دلی بشدت شکسته

دلی هوایی

حسرتهایی به دل


 و اشکهای جاری.


تمااام شهر پر از پروانه های نارنجی شده. چشم میدوزم به آسمون، از هر طرف پروانه ها پرپرن و خوشحال رد میشن. گاهی دو تا دوتا، انگاری با شیطنت و خنده دنبال هم گذاشته اند و بازی می کنن.

دیدن این همه پروانه، حال آدمو خوب میکنه.


نشستم کنار بالکن خونه ، چند تا ابر سفید کومولوس پفکی با پس زمینه ی آسمون آبی فیروزه ای! آفتابی که گاهی میره پشت ابرها، گاهی ام با تمام توان می تابه. سبز خوشرنگ برگهای درخت ابریشم همسایه هم توی قاب چشمام هست! سفید و آبی و سبز و . نارنجی های خوشحال در حالِ پرواز!


دیدن این همه پروانه حس فانتزی کارتون های کودکی رو داره! یه شعفی میده به آدم که نمیشه توصیفش کرد. شاید یادآوری ناخودآگاه بی خیالی و خوشی کودکی باشه که این همه حس خوبی برام داره.


پ.ن:

دیشب یه بارونی گرفت عجیب غریب! انگاری یهو آسمون سوراخ شد !! بارون نبود که!سیل از آسمون میامد!:)))


پ.ن:

جلب شدن این همه پروانه ظاهرا به خاطر بارندگی های سرشار امسال بوده. صحت و سقمش رو نمیدونم.

 همه شهرها ملخ گذاشته، اینجا پروانه!:)))

یه کامنتی خوندم که خندم گرفت. آقاهه نوشته بود: ملخ ها که یورش بردن به شهرها، همه دنبال دفع آفت و ناراحت؛ ولی این پروانه ها که یورش آوردن به شهر، هیچ کسی ازشون ناراحت نیست!

 حالا باز بگین که قیافه مهم نیست!!!:)))))


هر یه خونه ی کلنگی ای که خراب میشه و جاش آپارتمان های بلند سبز میشه، به همون نسبت بارقه های امید و روشنایی در قلبم خاموش میشه


وقتی با صدای مهیب شکستن شیشه از خواب پریدم، سریعا مغزم لود کرد که بالاخره همون روز ناراحت کننده رسیده! بلند شدم و از پشت پنجره نگاه کردم. دو تا کارگر افتاده بودن به جون خونه ی همسایه و تخریب میکردن. خونه ای که هر محرم محل رفت و آمد ملائکه میشد و ستاره ای برای آسمونیا! حیف از این همسایه ی خوب! حیف از این خونه ی بابرکت! 

خبر فروش خونه اش رو توی تابستون گذشته شنیدیم. فکر میکنین چرا باید یه خانواده ی بسیار محترم و آبرومند که نزدیک به ۳۰ سال در محله ی بسیار خوبی زندگی میکردن باید خونه اش رو بفروشه و به زندگی توی یه آپارتمان فسقلی در محله ای پایین تر رضایت بده؟! بنظرتون چرا یه زن و مردی که دیگه کم کم پا به سن گذاشتن و باید آخر عمری در آرامش زندگی کنن، محیط امن و آشنای خودشون رو ترک میکنن و وارد استرس ناشناخته ها میشن؟! آیا این تغییر وضعیت ناراحت کننده و استرس بار حق اونهاست؟!!

دلم برای مردمم میسوزه. دلم برای همه ی اونایی که خونه هاشون رو ، ریشه هاشون رو دارن میسوزنن تا سرمایه ی یه عمر خودشون رو توشه ی زندگی فرزندان شون بکنن وگرنه اونا هیچ جوره دیگه نمیتونن خونه دار بشن!

دلم میسوزه برای مردمم. مردمی که نه تنها خونه ندارن_و با این وضع تا ابد هم نخواهند داشت!!!_ بلکه نون برای خوردن هم ندارن! اگه مریض بشن باید تحمل کنن و بمیرن چون پول درمان و دکتر و دارو ندارن.

اصن موندم که دلم واسه چی بسوزه دیگه!.

وضعیت تاسف باری شده!.



همسابه خوبمون آقای "م" هم رفت و خونه ی باصفا و بابرکتش رو با خاک یکسان کردن. هر روز که با سرو صدای مته و دستگاه فرز و گمب گمب کردن کارگرها اعصابم خورد میشه، فکر میکنم که چطور "بدی ،بدی میاره"! مثل یه زنجیره! از سطح کلان شروع به بدی کردن؛و در این سطح خرد داره درو میشه . و ادامه داره.


پ.ن:

یه همسایه ی دیگه، اقای "س" هم بخاطر خونه دار شدن بچه هاش قصد به تاراج گذاشتن خونه اش رو کرده! 

ای الهی که بسوزه این همه ظلم!


حالم خوب نیست. دنیا داره تنگ تر و تنگ تر میشه. خفه کننده تر. زشت تر. کثیف تر. چرک تر.

دلم میخواد پرت بشم به دورافتاده ترین جنگل های انبوه  کره زمین. برم توی طبیعت و دیگه چشمم به هیچ ساختمون بلندی که آسمون رو با ظلم خفه کرده نیفته.!


ای الهی که خراب بشه پایه های ستم!.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

محتوا spiralpipeprice اِرباًاِربا Anna لیست انواع غذاهای ایرانی و خارجی To-Learn شیده کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. Brittany daneshjoohelppp